سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 44
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 224954




شاید منتظر




می دانم بابا دو بخش است

با-با

بخشی در صحرا، بخشی روی نیزه

اما عمو چند بخش است؟

نمی دانم؟!

شاید بابا بداند...گریه‌آور

.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 آذر 16 :: 1:46 عصر ::  نویسنده : منتظر

سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد...

 سلام برآن که حرمت خیمه گاهش شکسته شد...

سلام برآن گریبان های دریده شده...

سلام برآن لبان خشکیده...

سلام برآن جانهای بلا رسیده...

سلام برآن جسدهای عریان مانده...

سلام برآن پیکرهای تغییر رنگ یافته...

سلام برآن خونها ی جاری...

سلام برآن سرهای بالای نیزه رفته...

سلام برآن زنان بیرون آمده از خیام حرم...

سلام برآن محاسن به خون خضاب شده...

سلام برآن گونه خاک آلود...
سلام برآن دندان که با چوب خیزران برآن نواخته شد...
سلام بر..



موضوع مطلب :


دوشنبه 90 آذر 14 :: 2:16 عصر ::  نویسنده : منتظر

به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، "امیرعباس فخرآور" فعال سیاسی ضدانقلاب، شنبه 26 نوامبر (5آذر) با اجرای برنامه ای در شبکه سلطنت طلب پارس، از اعتراض مردم انقلابی مصر به "ماجده علیاء" دختر هرزه ای که تصاویر برهنه خود را در اینترنت منتشر کرده بود –که به اخراج او از میدان التحریر نیز منجر شد- به شدت انتقاد کرد.
"فخرآور" گفت: «این دختر به نشانه اعتراض، عکس های خود را به صورت برهنه در صفحه فیس بوک خود قرار داده و ما باید بپذیریم که این هم نوعی آزادی خواهی و اعتراض است(!) این دختر با عملش می خواست در آینده کشورش سهیم باشد، نه اینکه به روسپیگری بپردازد(!) او می خواست به اسلامگرایان تندرو بفهماند که این بدن متعلق به خود من است و شما حق ندارید با این قید و بندها برای عشق من، برای آزادی من تصمیم بگیرید(!) مگر او چه کرده بود که با آن حالت از میدان التحریر بیرونش کردند؟!»
او در خاتمه خطاب به حامیان "جنبش سبز" گفت: «شما که برای همدردی با "مجید توکلی" چادر و روسری به سر کردید چرا الان در پشتیبانی از این دختر مصری بدن های خود را عریان و تصاویر برهنه خود را در اینترنت منتشر نمی کنید؟!»
-مجید توکلی از عناصر فتنه گر فعال در آشوب های سال 88 بود که پس از یک سخنرانی هتاکانه در مراسم روز دانشجو (16آذر88) با پوشش زنانه در حال فرار دستگیر شد.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 آذر 10 :: 2:6 عصر ::  نویسنده : منتظر

افکار در تسخیر رسانه




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 آذر 3 :: 11:44 صبح ::  نویسنده : منتظر

 

اولین بار که قصد داشتم یادداشتی پیرامون فوتبال ایرانی و ارتباط آن با فرهنگ بدوی بنویسم زمانی بود که یکی از فوتبالیستهای دلیر و باغیرت ایرانی در هواپیما با دست زدن به اقدامی احمقانه و نابخردانه با اعلام آنکه هواپیما در حال سقوط است رعب و اضطراب فراوانی را به سرنشینان هواپیما تزریق کرده بود. به دلایل متعدد ازجمله دل بستن به تنبیهات وارده ازسوی کمیته های انضباتی باشگاه پرسپولیس و فدراسیون از این کار منصرف شدم. امروز و با مشاهده تصاویر بازی پیروزی-داماش به این نتیجه رسیدم که تمام آن امیدها به راستی سرابی بیش نبوده و عبرت در این قوم کالای گرانبهاییست و  به قول یکی از دوستان به سهولت یافت می نشود. هرچند تنبیهی که نتیجه اش گرفتن حقوق ماهیانه و چند ماه مفت خوری بیشتر  و چاق و چله تر شدن از کیسه ملت باشد به راستی نه تنها عبرت که حتی ترغیباتی جدی را برای اقدامات مشابه شخصی که قرار بوده است متنبه گردد حاصل می آورد. وقایع بازی پیروزی-داماش به خوبی این تئوری را تائید می کند که به راستی در قوم فوتبالیست عبرتهایی که امروز از آنها بهره برده می شود ضمانت اجرایی خاصی ندارد. شاید آن زمان که جلال آل احمد اصطلاح «بدویت موتوریزه» را برای وهابیون ساکن عربستان به کار می برد فکرش را هم نمی کرد که در سالهای نه چندان دور همین اصطلاح قابلیت کاربرد برای عده ای از جوانان ایرانی که به شغل «فوتبال بازی» مشغول هستند را داشته باشد. مقصود آل احمد از به کار بردن چنین اصطلاحی در آن روزگار بر  گرایش افراطی جامعه وهابی عربستان به استفاده از محصولات غربی استوار بود. جامعه ای  که در روزگاری به شکل تام و تمام هرآنچه از غرب می آمد را نفی میکرد با حفظ فرهنگ و سنت بدوی خود با استفاده از رانت درآمدی گسترده ای که از طریق پولهای یامفت نفت به دست آورده بود به گونه ای افراطی  به خرید کالاها و محصولات بنجل و لوکس غربی مشغول بود و با نفی مطلق غرب از میوه های آن تمدن بهره ها و استفاده فراوان می برد. امروز در جامعه ما نیز اقشاری چون فوتبالیستها به راستی تجلی آن تعبیر زیبای مرحوم آل احمد در چند دهه گذشته می باشند. افرادی که به یکباره بدون آنکه هیچ برداشتی از فوتبال حرفه ای و جوانمردانه داشته باشند پولهای حرفه ای و کلان می گیرند اما هنوز همان شخصیت دوران پیشا تمدنی خود را حفظ کرده اند و هر روز اخبارشان یا از پارتی ها و مجالس فساد به گوش می رسد و یا آنکه مشغول تمرین صحنه های مستهجن در زمین مقدس فوتبال هستند.این اتفاق برای بسیاری از افرادی که ره صدساله را یک شبه می روند ممکن است اتفاق بیفتد. اما نکته ای که باید از سوی سیاستگذاران امر ورزش به ویژه فوتبال مورد مداقه قرار گیرد آنست که فوتبال ایرانی اگر قرار است حرفه ای شود در تمام ارکان و ابعادش باید حرفه ای شود و به طور ویژه در مباحث فرهنگی؛ چراکه بد یا زشت الگوهای امروزی نوجوانان و جوانان ایرانی همین فوتبالیستهایی هستند که معمولا از پارامترهای بالای اجتماعی و فرهنگی نیز برخوردار نیستند. اما در پایان سوالی که مطرح می گردد آنست که چرا جامعه ایرانی باید با تبعیت مطلق از مدل زندگی آمریکایی و اروپایی به ترویج این انگاره های مسموم و جرثومه های فساد بپردازد.

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 آبان 14 :: 1:27 عصر ::  نویسنده : منتظر

دلم از دست خیلی ها گرفته...
از تمام کسانی که کلاهشان برای سرشان گشاد است!
از تمام کرهایی که سمعک هایشان مارک مصلحت خورده!
از تمام کسانی که رسالت خون را تنها در رساندن اکسیژن به رگ ها می دانند!
از تمام کسانی که در لغت نامه ذهنشان بین مظلوم و توسری خورعلامت تساوی گذاشته اند!
ازآنانی که در هر میدانی دم از استقلال و پیروزی می زنند الا در میدان جنگ!
از همه آنانی که شهدا را برای تیراژمی خواهند!
از طلبه هایی که طالب علم نیستند
از دانشجویاتی که دانشجو نیستند
از اندا م هایی به مزایده گذاشته شده
از صورت هایی که بوم نقاشی اند
ازآنان که بی حجابند
ازآنان که خود حجابند
از انسان های ارزان قیمت
از اعتقادهای حراجی
از وعده های سرخرمن
از تمام خون هایی که رنگین ترند
از ولایت ناشناسان
از کوفیانی که دم به ساعت می گویند:این طالب بدم مقتول بکربلا
از کوفیانی که اهل کوفه نیستند
از کوفیانی که به مهدی(عج) نامه می نویسند
از تمام آنانی که فکر می کنند کوفیان شاخ داشتند
از سیاست مداران بی دین
از متدینین بی سیاست
از وطن دوستان وطن گریز
از زنان مرد صفت
از مردان زن صفت
از همه کسانی که "نون والقلم و مایسطرون"را نان تفسیر می کنند
از تمام آنانی که بین نماز ونرمش تفاوتی قایل نیستند
از آنانی که با شنیدن نام "خردل" به یاد چاشنی غذا می افتند
از آنانی که با شنیدن نام "موج"تنها به یاد جزایر هاوایی می افتند
از آنانی که با شنیدن نام"توپ" مارادونا در خاطرشان زنده می شود
از آنان که از آب زلال آب می خورند و ازآب گل آلود نان
ازآنانی که غنایم جنگی را در زمان صلح از شهدا می گیرند
ازآنان که حضور همه کس را حس می کنند جز خدارا
از آنان که از همه کس شرم می کنند جز خدا
از آنان که بازی می دهند
از آنان که بازی می خورند
از دوست...

عمریه دلم گرفته، گله دارم از جدایی

غایب همیشه حاضر، توکجایی؟توکجایی؟




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 26 :: 12:27 عصر ::  نویسنده : منتظر

 مرحوم حاج اسماعیل دولابی :

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردمخودش هم رفت پشت پرده. از

آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یککاغذی که بعد حساب و کتاب کند...یکی از

بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب

کنیدیکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا

را مرتب کندیکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد کهآقا بیا، بیا ببین این

نمی‌گذارد، مرتب کنیم اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد

همه‌جا رامی‌دانست آقاش دارد توی کاغذمی‌نویسدهی نگاه می‌کرد سمت  پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد.

می‌دانست که آقاش همین ‌جاست توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای

بهتر می‌کنمآن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود وقتی

همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمدما که خنگ بودیم،گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد زرنگ باش... خنگ نباش.... گیج نباش...

شرور که نیستی الحمدلله.... گیج و خنگ هم نباش ...


پ.ن::

 نگاه کن پشت پرده ردآقارو ببین وکارخوب کن 

خانه رو مرتب کن تا آقا بیاد...  




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 3:33 عصر ::  نویسنده : منتظر

صدای بلال اورا یاد پدر می انداخت

دلش عجیب برای بابا تنگ شده بود

به بلال گفت:بلال اذان بگو...

الله اکبر......صدای گریه.......

اشهدان لااله الاالله.......صدای شیون.......

اشهدان محمدرسول الله.........دیگر صدایی به گوش نرسید......

نه از فاطمه (س)..................ونه از بلال................




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 فروردین 29 :: 6:13 عصر ::  نویسنده : منتظر

 

وآن روز که بر در و دیوار دانشگاه دیدم

که دانشجو بیدار است و دانشگاه زنده

به خود گفتم تو ای حرمان

تو جان بستان

و این بار با ما همی واگو

مگر ما خفته ایم یا مرده

که تلقین می دهند مارا

"تو بیداری،تو زنده؟؟!!"




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 فروردین 24 :: 12:3 صبح ::  نویسنده : منتظر

دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب ما کند.

در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند:

اول : دسته ای به مخالفت با گذشته بر می خیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند

دوم : دسته ای راه بی تفاوتی بر می گزینند و در زندگی مادی خود غرق می شوند

سوم : دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند. از شدت مصائب ها دق خواهند کرد

پس از خدا بخواهیم که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید

چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد. و جزء دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود




موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 اسفند 11 :: 9:4 عصر ::  نویسنده : منتظر
<   <<   16   17   18   19   >