درباره وبلاگ "...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما..... منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
شاید منتظر
آخ جوان!
چہ تحملی دارے تو... بس است دیگر...اصلا بیا و از روزها بیرون نیا! روزهامان را نبینی بهتر است... زندگی نکبت بارمان را نبینی بهتر است... بس است جان ِ مادرت...کمتر بایست رو بہ روے کعبہ، کمتر پرده ے خانہ اش را بگیر و گریه کن... بہ خدا روح ام دق می کند وقتی یاد گریہ هایت می افتم..من هم دل دارم ها!بس است آقا زاده! حضرت باران!حیف کہ مادرت می خواهد بخندم،حیف کہ امروز نزول اجلال شماست،حیف و الا آنقدر از غم و قساوت قلب خودم گریہ و زارے می کردم کہ... موضوع مطلب : به گیله مرد میگم:فلانی داره خودشو میزنه به کوچه ی علی چپ! گیله مرد، غیظ تمام وجودش رو میگیره و میگه : علی هیچوقت چپ نبوده ،علی همیشه در راه راست و صراط مستقیم بوده. این دشمنان علی هستند که چپند ... از حرفم شرمنده شدم . راستش تا بحال به معنی این جمله فکر نکرده بودم ...
موضوع مطلب :
حتی دریــا با این وسعتش حریف نیست
این همه ناپاکی ام را بشویــد! ... امــا ذره ای از خاک کـوی " تـــو" پاکـم خواهد کرد ... اگر لطفـت شامل حالـــم شود! موضوع مطلب : چندی پیش یکی از خویشان نزدیکمان ماهیتابه ای ستاند. از قضا هنگامی که آن را از جعبه اش بیرون می آوردندی آنجا بودم و نظاره گر صحنه... به ناگاه از درون جعبه کاغذی بیرون جهید و نظر ما را به خویش معطوف ساختندی آن کاغذ را نظاره نمودم از وجناتش چنین می آمد که شناسنامه ی ماهیتابه باشد. چیزی که هوش از سر من بربود صور قبیحه ای بود که برآن درج گشته بود. دو مرغ عشق کافر در آغوش هم...یک خانم نیمه عریان و یک اخوی که در نزد ماهیتابه ایستاده بودندی و عکس یادگاری می ستادندی. هر چه به سلول های خاکستری مغز گرانمایه مان فشار آوردیم تا بلکه وجه تناسب این عکس را با این ماهیتابه دریابیم به جایی نرسیدیم. با خود همی گفتم شاید این ماهیتابه عشق را فزونی می بخشد...نه محال است یک ماهیتابه ی چودن چنین خاصیتی داشته باشد؟ القصه مستاصل گشتم ولکن با بی خیالی افکار خویش را از اندیشیدن به این موضوع رهانیدم. ولی چیزی که فهمیدم این بود که غربی ها اگه بخوان از یه تبر هم تبلیغ کنن اون تبر رو میدن دست یه زن نیمه برهنه و ازش عکس میگرن و میزنن رو دسته ی اون تبر آیا منزلت یه زن که مولا علی(ع) از اون به ریحانه یاد کرده(فرموده است زنان ریحانه اند) اینه که ازش به عنوان تبلیغات کالاهاشون استفاده کنند.... به نقل از پایگاه اطلاع رسانی امام مهدی(عج) موضوع مطلب :
باز صفحه فیس بوک امام هادی را دیدم و دلم خون شد. شهادتش نزدیک است خواستم از امام هادی بگویم زبانم نچرخید. به فکر فرو رفتم از امام هادی جز زیارت جامعه کبیره چیزی یادم نیامد باز شرمنده حضرت زهرا شدم ، تازه اسمم گذاشتم بچه شیعه؛ از امام دهم شیعیان جز یک زیارت چیز دیگری به ذهنم نمی رسید. فکر کنم اوایل سال گذشته بود که در یکی از شبکه های اجتماعی صفحه ای را که با هدف توهین به اعتقادات و مقدسات مسلمانان و امام علی النقی(ع) ایجاد شده بود دیدم. و بعد از آن هرروز، هر دم ازاین باغ بری می رسید و به بهانه های مختلف در فضای مجازی به ساحت این امام همام توهین می شد. این وضعیت شوم به این جا ختم نشد و هفته پیش دیدیم که یه خواننده ی شیطانی ترانه ای منتشر کرده و در آن به هتک حرمت ساحت مقدس امام النقی(ع) پرداخته است. چه عواملی باعث شده تا عده ای هتاک به خودشون همچی جراتی رو بدن و به امام النقی (ع)توهین کنند؟؟ چرا در فضای مجازی و شبکه های اینترنتی، هجمه های وسیعی علیه ایشان به راه افتاده و هر روز به آن دامن زده می شود؟؟ چیزی که در نگاه اول به نظر می رسد این است که برای راه اندازی یک سلسله توهین، ابتدا باید کمترین حساسیت را بر انگیخت تا بتوان فرصتی برای تنفس گرفت، فضا را سنجید و کار را ادامه داد. یک دلیل این انتخاب را یکی از گردانندگان آن با زبان طنز، نادانسته از گوشه ای از این انتخاب هوشمندانه رمزگشایی کرده است و آن این است که نه پدر حضرت امام هادی( ع) ، امام رضا (ع) هستند که شیعیان حساسیت بیشتری به ایشان دارند و نه فرزند ایشان امام زمان (عج) می باشند!!.برای تامین هدف تضعیف اعتقاد شیعیان به مهدویت باید درمیان ائمه، امامی را انتخاب کرد که از لحاظ تاریخی کمترین میزان اطلاع از او در دسترس باشد و به زمان حیات امام زمان (عج) نزدیک باشد تا از این طریق بتوان به مخاطب اینگونه القا کرد که وقتی وجود و اهمیت این امام، زیر سوال است آیا اعتقاد به امامی که بیش از هزار سال سن دارد و قرار است بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند زیر سوال نیست؟ دلیل دیگری که محتمل است ، این است که امام هادی (ع) در زیارت جامعه ی کبیره با تبیین جایگاه والا و همچنین عظمت و شکوه بی کرانه ی ائمه ی معصومین علیهم السلام؛ به زیباترین صورت به توصیف جایگاه امامت و ولایت پرداخته اند. توجه به این معارف می تواند قدرت عظیم و استقامت بی نهایتی را در شیعیان جهان به وجود بیاورد و احتمالا همین موضوع است که دشمنان را متوجه این امام همام کرده است..
موضوع مطلب : گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و بر می گشت پرسیدند: چه می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم. گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد. گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که خلیلم ابراهیم(علیه السلام) را بی گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟ پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد... .
یکی از ویژگیهای خیلی از ما این است که همه اش نق میزنیم به این و آن وهیچگاه از خود نمی پرسیم آیا من وظیفه ام انجام دادم ؟ ابراهیم زمان چون یوسف در چاه غیبت گرفتار است و دوستانش با گناهان و بی توجّهی ها جانش را بر منجنیق آتش میگذارند، او را بر صلیب میکشند و دوستدارانش سرگشته طور سینایند. اما بزودی یوسف از چاه برون خواهد آمد.....
و خوشا به حال گنجشکان سرفراز ... ......
و مرا خواهند پرسید : و تو چه کردی ؟
موضوع مطلب : اینک لحظه وداع با علی (ع)! چه دشوار است. اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد "ام رافع" بیاید، وی خدمتکار پیغمبر (ص) بود.از او خواست که: ای کنیز خدا! برمن آب بریز تا خود را شستوشو دهم. با دقت و آرامشی شگفت غسل کرد و سپس جامه های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود پوشید گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار اومی رود. به "ام رافع" گفت: بستر مرا وسط اتاق بگستران!!آرام و سبکبار به بستر رفت، روبه قبله کرد، در انتظار ماند، لحظه ای گذشت و لحظاتی ناگهان از خانه صدای شیون برخاست.پلکهایش را فروبست و چشم هایش را به روی محبوبش _که در انتظار او بود_گشود شمعی از آتش و رنج در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند با کودکانش .از علی خواسته بودتا او را شب دفن کند، گورش را کسی نشناسد و علی چنین کرد...اما کسی نمی داند که چگونه ؟ و هنوز نمی داند کجا ؟ در خانه اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست و کجای بقیع معلوم نیست؟ آنچه معلوم است، رنج علی است.... موضوع مطلب : |