سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 18
  • کل بازدیدها: 220831




شاید منتظر




امـام عـصـر ِ مـن ! چیزے شنیـده ام دربـاره مومنـان !

مےگویند ممکن است

ناراحتے و حُزن مومنے دلیلـ ش حُزن و ناراحتے ِ یک مومن دیگر باشد !
حقیقت است ؟...

میـدانے بہ چہ مےاندیشـم ؟

اینکہ  چرا دلـ م مےگیرد !

مےدانم شما غمگین هستید ...

ولے  من مـومـن !! ...
 

کاش باشم ....

...  من مومن به غم تو هستم ...

 . : درد نوشت : .

منم جــامـانـده ی قافله ی اربعین تو آقا ...

جا تنگ بوده است ...

و یا ما اضافه ایم...؟!




موضوع مطلب :


شنبه 92 آذر 30 :: 1:33 عصر ::  نویسنده : منتظر

 

دُختر بودَن رآ دوستـــ دآرَمــ
حس هایـــ دُخترآنهــ رآ
ظِرافَتــــ رآ
تَحتــــ حمـآیَتــــــ بودَن رآ
امآ ............
کآر دستـَـمــ دآد همین صفـــآتــــــــ دُخترآنهـــ
کآر دستـَـمــ دآد ...
اگــر پِــسر بودمــ
بدون ِ هیچ تــَرسی
بــآ همــین پیــآده هـــآ
رآهـــی میشدُمــ اربعــــــــــین ........


امــآ .... بــی خیــآل !
میــــروَمــ پُشتــــــ بــآمــ
|| سَــلامـــ میـــدَهمــ ||
قَبــــول استـــــــ ...؟

خودتـآن گُــفتید

 . :منتظر نوشت : .

رسیـــــــده ام به انتهای پاییـــــز و
ناگهــــــان بـاورم نــمی شود؛
که همچنــان بــــــی تـــــــو در ایـن جهــــــان پرســــه می زنـم...



موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آذر 24 :: 4:31 عصر ::  نویسنده : منتظر

آنان که شما را "آقا" خطاب میکردند حال برای تایید عملکرد ِ خود از "تشکر" شما مایه میگذارند... آنان که تمام این سالها " کـــــر" بودند و نشنیدند فریادهایتان را، این روزها منتظرند تا سکوت مصلحتی شما را بوق و کرنا کنند یعنی که نظر رهبر هم مثبت است...! من میدانم وقتی شما میگویید: اینها را سازشگر نخوانید،اینان فرزندان انقلابن از شیطنت فرزندانتان ناراحت هستید....اما آنقدر {پدر} هستید که تا آخر پشتشان باشید...ما ندیده ایم اما شنیدیم داستان بنی صدر و حرف امام راحل را که فرمود:

من به رای مردم احترام گذاشتم وگرنه بنی صدر ملی گرا بدرد ریاست جمهوری نمیخورد!




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 آذر 21 :: 8:10 عصر ::  نویسنده : منتظر

مـے شـود بـرایـمـان دعـــا کـنـے حضـرت باران ؟؟

دنـیـا را کـوچـک ببینیم ، مـحـبت کـنیم ،

گـذشت داشـتہ باشـیم ، دروغ نگوییم ،

کسـے را با زبانمـان ، رفتـارمـان آزار نـدهـیم

و در یـک کـلـام !

" منـتـظـــر " باشــیم ...

مـے شـود دعـــا کـنـے حـالـا کــہ منـصـوب بــہ شـمــاییم

و نـامتان را روے دلمان حـک کـرده ایـم ،

کمـے مثــل شمــا شـویـم ؟؟

 

 

پ.ن ::

واقعا خستگی و

گریه و

ماتم دارد؛

زندگی در دل شهر که تو را کم دارد


" الهـــی عجـــل ... "




موضوع مطلب :


شنبه 92 آذر 16 :: 11:20 صبح ::  نویسنده : منتظر

ندبه هایم وقتی به " أینَ ... هـا" می رسند... بوی حـــضـــور تـــو میگیرند و غیبـتــــ خــودم...

اصلا من حکمت این" أینَ ها " را نمیدانم ! تو که هستی ! یعنی من باید دنبال خودم بگردم...؟؟!


مـــن به واژه ها ایمـــان دارم... به اینکه آدمــــی را تا ویرانی می کشنـد...


به اینکه هر روز گفته ام: امروز  هم ... نیامـــــ .... د ....


این سه نقطه ها حکایت بے قرارے من است... مدتهاست سر این سه نقطه ها گیر می کنم...


نقطه هاے دلتنگے ام بیشـــمار شده اند...


انگار... چرا شما هستید و من گم شده ام...؟

 

 

منتظر نوشت::

مطلب جـدیدی نیـست!
این‌جا "تــــــو" هی تکــرار می‌شوی؛
این‌جا من هی "تـــــــو" را
تکرار مــی‌کنم ...

 

عکس نوشت::

همدان، روستای آبرومند، بهمن 1374 ,
عکاس: آقای حسین بهرامی
مادری در انتظار بازگشت فرزندش از جبهه . . .




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آذر 12 :: 11:0 صبح ::  نویسنده : منتظر

 

می گویند دزدی به خانه بزدلی رفت؛ دور صاحبخانه که فردی قوی هیکل اما ترسو بود خطی کشید

 

و گفت نباید از این خط پاتو بیرون بذاری ... وقتی همه چیز خانه اش رو بردند و رفتند...!!

 

زنش بهش گفت که اخه مرد تو نباید کاری میکردی؟؟؟...

 

مرد گفت : عوضش وقتی حواسشون نبود منم چند بار پام رو از خط بیرون گذاشتم...!!


پ.ن ::
عکس با متن  مرتبط می باشد !!




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آذر 6 :: 2:43 عصر ::  نویسنده : منتظر

چند روزه که یه اتفاقای کوچیکی ذهنم ُ درگیر کرده ...اون حدیثی که چند شب پیش در مورد شوخی با نامحرم خوندم، نقل قول


استاد(!!) از جلسه ای که رفته بود ، اینکه هیچ وقت با یه نامحرم جوری رفتار نکنیم که از ذهنش بگذره "فلانی از زنم بهتره!"


آرایش عجیب و غریب و اداهای امروز دخترک در بانک و نگاه خیره بانکدار، چون زنش شاید اونقدر ها هم از این هنرها!!


نداره ...صحبت های دیشب مون با لیلا ... و اینکه خیلی چیزا داره برا همه عادی میشه ... همین شیطنت ها و مزه پروندن های


دیروزم با بچه ها  ... که مبادا ......این قانون عمل و عکس العمل که تو لحظه لحظه زندگی جریان داره ...و حق الناس که یه


پدیده خیلی عجیبه …این ظرافت ها خیلی ذهنمُ درگیر کرده ...

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آذر 5 :: 9:16 عصر ::  نویسنده : منتظر