درباره وبلاگ "...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما..... منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
شاید منتظر
اومدم پست جدیدم و تو وبلاگم بذارم که این تصویر "علی احمدی روشن" رو دیدم....فهمیدم نیازی به حرف نیست.. .
فقط یه چیز میخوام بگم:کاندید عزیز!!! اگر تو چشمای "علی احمدی روشن" دقیق شوی، راه نمایان می شود.....بی راهه مرو...همین!!! پ.ن: تصویر علی وقتی داشت فیلمِ باباشو می دید....
موضوع مطلب : روزی که تو آمدی من نبودم و روزی هم که با دلی شاد و قلبی راضی به سوی پروردگارت رفتی کودکی دوساله بیشتر نبودم؛ که هیچ نمی شناختمت...و درد فراقت را نفهمیدم...اما امروز پس از گذشت سالها دلم می خواهد در فراقت بگریم...برایم عجیب نیست چون دیگر سالهاست که می شناسمت، حتی بیشتر از خودم...تا آنجا که خودم را در تو یافتم...تو آمدی تا معنای انتظار را به این امت بیاموزی، تو به ما آموختی که انتظار در مبارزه است و قانع نشدن به وضع موجود... تو به ما آموختی که می توان عرفان را با مبارزه جمع کرد و خودت بهترین شاهد این مدعا بودی...تو به ما آموختی که باید برای آن واقعه بزرگ که تمام اولیا و انبیا به آن بشارت داده اند آماده شویم که ما یاران اخرالزمانی آن یار هستیم...و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم: "اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و "شب بی قمر غیبت" انجامید؛ این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خود بسپارد و این خود نشانه ای ست بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند..."
پ.ن: سالها می گذرند حادثه ها می ایند.......انتظار فرج از نیمه خرداد کشم موضوع مطلب : سلیمان بن صرد خزاعی،از اصحاب بزرگ قدری است که دوستدار امیرالمومنین (ع) است؛ اما در فتنه جمل، در کوفه ماند و در صف حق جویان، غایب بود و غیبتش بدون وجه بود و تامل برانگیز! او پس از بازگشت علی (ع) از بصره، خدمت امام آمد. امام وی را سرزنش و نکوهش کرد و به او گفت: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بردی؛ در حالی که نزد من موثق ترین مردم بودی و چنان که می پنداشتم در یاری به من، سریع ترین آنان محسوب می شدی. چه چیزت بر آن داشت که از اهل بیت پیامبرت دست برداری و چه عاملی تو را از یاری دادن به آنها بی میل ساخت؟ عرض کرد ای امیرمومنان ! مسائل را به عقب برمگردان و مرا بدان چه گذشت، ملامت مفرما و دوستی مرا به همان پایه نگه دار؛ تا خیرخواهی من به اخلاص از آن تو باشد. هنوز کارها در پیش است که ضمن آنها دوستت را از دشمنت باز خواهی شناخت. امام پاسخش را نداد. سلیمان لختی نشست؛ سپس برخاست و نزد امام حسن(ع) که در مسجد کوفه نشسته بود رفت و زبان به شکوه گشود و گفت: آیا از امیرمومنان و تنبیه و توبیخی که بر من روا داشت تعجب نمی کنید؟ امام فرمود: به راستی کسی تو بیخ می شود که به دوستی و خیرخواهی اش امید باشد!! سلیمان سخنی گفت که نکته سنجان آن را "منت گذاشتن" می شمارند؛ او گفت: "بی گمان کارها در پیش استکه در آنها نیزه ها به انبوهی گرد آید و شمشیرها کشیده شود و در آنها به همچون منی نیاز باشد، پس بر من بد گمان نباشید و در خیرخواهی ام شک نکنید." سلیمان از آن پس در صف اصحاب علی(ع) شمشیر زد و در صفین درخشید و بعد از کسانی بود که برای امام حسین(ع) دعوت نامه نوشت، ولی از او جا ماند!! سپس همراه با مسیب بن نجبه و گروهی دیگر که چهار هزار نفر می شدند به خون خواهی امام حسین برخاست و سر انجام در سال 65 قمری همراه یاران مبارزش کشته شد. اما سوالی که پیش می آید این است که چرا سلیمان از فیض شهادت در رکاب امام حسین(ع) محروم شد؟ آیا نباید علت آن را در تردیدهای او در جمل جست و جو کرد؟ به راستی که نمی توان حق مدار بود و در هنگام امتحان، حق را تنها و بی یار گذاشت. این نکته این سخن امام علی را به یادمان می آورد که در باره نخبگان که در میدان نبرد کناره جستند فرمود: "حق را خوار کردند و باطل را یار نشدند." مدیران و نخبگان سیاسی، هر بخش از قطعات حساس زندگی خود را باید یک آزمایش تلقی کنند. مردودی در یک آزمون سقوط را به همراه دارد. رهبر انقلاب ، نخبگان سیاسی را مخاطب این سخن قرار می دهد و می گویند: " باید مراقب باشیم؛ مراقب حرف زدن؛ مراقب موضع گیری کردن؛ مراقب گفتن ها؛ مراقب نگفتن ها!! یک چیزهایی را باید گفت؛ اگر نگفتیم به آن وظیفه عمل نکرده ایم. یک چیزهایی را باید بر زبان نیاورد باید نگفت؛ اگر گفتیم برخلاف وظیفه عمل کرده ایم. نخبگان سر جلسه امتحانند؛ امتحان عظیمی است. در این امتحان مردود شدن فقط این نیست که یک سال عقب بیفتیم بلکه سقوط است!! پ.ن: نهج البلاغه، حکمت 18 فصلنامه آیینه رشد
موضوع مطلب : سی یا سی ادعای جان کری درباره غیرانتخابی بودن شورای نگهبان در حالی است که حتی در آمریکا نیز دادگاه فدرال نهادی غیرانتخابی و انتصابی است و همین نهاد چند سال قبل با وجود اکثریت آرای رقیب بوش، رأی به پیروزی بوش داده براساس قانوناساسی جمهوری اسلامی که با رفراندوم عمومی به تصویب رسیده، شورای نگهبان مسئول رسیدگی به صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری و نظارت بر سلامت انتخابات است. موضوع مطلب :
مهمونای ویژه خدا خوش به حالتون، می دونین خدا شما رو از بین چند نفر انتخاب کرده ....یعنی شماها جزو برنده های قرعه کشی خدا بودین ...نمی دونم چیکار کردین که لایق شدین ولی مطمئنم یه جایی یه کاری کردین که بهانه خلقت خدا بهتون نظر کرده و خودش انتخابتون کرده ...دستتون و گرفته و برده یه جایی که....برای حرف زدن دیگه نیازی به واژه وکلمه نداری.... یه جایی که میشه از تو نگاههای خیس و اشک آلود حرفها ی ناگفته رو خوند....اینجا آزادی....اونقدر آزاد که می تونی هر چقدر که دلت خواست با خدا حرف بزنی....خدا فقط منتطره...!!! منتظر شنیدن تموم حرفایی که در همه سالهای عمرت می خواستی بهش بگی و نشد...یا گفتی و گمان کردی که نشیده در حالی که خدا تموم حرفا تو شنیده و دیده که لایق مهمونی خودش کرده....حالا می تونی ...میتونی که خودت رو خالی کنی از حرف او ....و پر شوی از خود او....خوش به حالت که امسال مثل من پشت در جا نموندی...خوش به حالت... پ.ن: ....باز کن خدا....در باز کن منم... موضوع مطلب : مبهوت توام بانو، مبـــــهـــوتــــــــ، کودک بودی پهلوی مادرت شکست، کمی بعد فرق پدرشکافت، بعدتر جگر پاره پاره شده ی برادر تیرهایی که به سمت تابوت نشانه میرفت و بعدتر هاامان از آن بعدتر ها آ ه چه بر تـــــو گذشتـــ آن زمان! سرهای بــ ـ ــریده، جسم های تکه تکه شده، گریه های کودکان، مویه ی جانسوز مادران، سیلی و شلاق، خیمه های سوخته 14 قرن است که میشنویم امان از دل تو... موضوع مطلب : موضوع مطلب :
نمی دونم وقتی تو مشکلات و گرفتاریها ی زندگی میگی خدایا به امید تو یا خدایا خودم و به تو سپردم چقدر به خدا اعتماد داری؟ و چقدر اونو تو کارها ت دخیل می دونی؟ آیا به یقین ایمان داری یا فقط لقلقه ی زبانت هست؟ شاید داستان کوهنوردی رو که برای کوهپیمایی رفته بود شنیده باشی... در حال صخره نوردی بود برای فتح قله که ناگهان سقوط کرد، از طناب کوهنوردی آویزون بود و هیچ دستاویزی نداشت... از خدا کمک خواست و متوسل شد، ندایی رسید که طناب رو ببر و رها شو، ناراحت و غمین شد از این پاسخ. فردا صبح که گروه نجات رسید در حالی پیدایش کردن که یک متر از زمین فاصله داشت و یخ زده بود....خیلیامون اینجوری هستیم. دست خودمون هم نیست، ضعیفه ضعیفه و اگر در حد هیچ نباشه لااقل زبانیه... فقط به زبان شهادتین گفتیم و در عمل ...آیا ما هم این اندازه به پروردگارمون اعتماد داریم؟ راستش چجوری بگم خدای من، خود من نه اینکه بهت اعتماد نداشته باشم نه... اما می ترسم خودمو به خودت بسپرم و رها بشم از خاک...به خودت قسم میدونم از مادر مهربانتر و از رگ گردن نزدیکتری، ولی یه جورایی ته دلم خالی میشه وقتی میخوام رها بشم و بیام تو آغوش رحمتت...شک دارم....اعتقادم اونقدرا بالا نیست... منم مثل جماعتی هستم که وقتی برای نماز بارون بیرون رفتن، حتی به اندازه اون بچه ای که چتر آورده بود تا خیس نشه نبودیم... محکم و بایقین قلبی قدم بر نمیداریم...چی میشه یه معرفت هم به ما بدی؟ چی میشه یه کارمون کنی که به جز در خونه ی خودت در هیچ خونه ای رو نزنیم؟آخه چیکار کنیم وقتی بلا میاد سراغمون یادت میوفتیم؟ باز دمت گرم، مگه تو بیاد ما باشی. وقتی دلت برامون تنگ میشه یه غم میندازی تو دامنون تا بهت یه سر بزنیم و بازهم دور و بر حرم سر و کله مون پیدا بشه.و چقدر مهربونی تو که وقتی با کمال پررویی میایم و حاجت در خونت میاریم با روی باز ازمون استقبال می کنی و خوشامد میگی، انگار نه انگار این بنده ی بدت با وقاحت تمام اومده خواسته اش رو بگیره و بره. بره که بره..
موضوع مطلب :
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، نوه مالکوم ایکس که به رغم مخالفت افبیآی تلاش داشت به ایران سفر کند، در مکزیک ترور شد! این خبری بود که به سرعت در رسانه های اجتماعی همچون فیس بوک پیچید. همه مطالب منتشر شده در فیس بوک از خبری با عنوان «مالکوم شباز، نوه مالکوم ایکس ترور شد» خبر میداد. آمستردام نیوز که اولین منبع انتشار این خبر بوده آورده است: نوه مالکوم ایکس که در مکزیک به سر می برد کشته شده و سفارت آمریکا در مکزیک نیز این خبر را تایید کرده است. اگرچه هنوز اطلاعات دقیقی از نحوه ترور در دست نیست، اما جسد وی صبح پنج شنبه در حالی پیدا شد که جراحات ناشی از پرتاب شدن از ساختمان و شلیک گلوله در جسدش آشکار بود. ظاهرا پیش از این وی را در «تیجوانا» ربوده بودند.تلاش ها برای پی بردن به حقیقت ماجرا آغاز شد؛ ظاهرا مالکوم شباز تا چهارشنبه شب با دوستانش از طریق پیامک در ارتباط بوده اما جسد وی صبح پنج شنبه پیدا می شود. مالکوم شباز، نوه مالکوم ایکس در حالی کشته شده است که چند ماه پیش زمانی که برای حضور در جشنواره فیلم فجر قصد خروج از آمریکا به مقصد ایران را داشت توسط ماموران افبیآی دستگیر شد.
مالکوم شباز نوه مالکوم اکس پرنفوذترین آفریقایی/امریکایی قرن بیستم، هنگام سفر به ایران برای شرکت در جشنواره بینالمللی فیلم فجر و سخنرانی در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی توسط نیروهای افبیآی دستگیر شده بود با صدور بیانیهای به دستگیری ناعادلانه خود اعتراض کرده و دست به افشاگری زده بود. مالکوم لطیف شباز با بیان اینکه در آغاز سال 2012 میلادی از تحت تعقیب بودن خود توسط نیروهای مبارزه علیه تروریسم افبیآی در نیویورک مطلع شده بود می نویسد: ماموران افبیآی در کالیفرنیا، شیکاگو، میامی و بالاخص نیویورک، با مراجعه به دوستان نزدیک و حامیانی که به منزلشان رفت و آمد داشتم خواستار تماس من با افبیآی شده و از ساکنان منطقه میخواستند مواظب رفت و آمدهایم باشند. وی با اشاره به اینکه تحت پیگرد افبیآی بودن در عین بیگناهی سبب میشود دیگران از تو فاصله بگیرند میافزاید: این مساله سبب تحریک و آزار و اذیت می شود. افبیآی به قصد خنثی کردن تواناییهای شبکهسازی من این اقدامات را انجام داده است. این پیگیریهای بی مورد افبیآی سبب شد به مرور زمان دوستان، مرا نصیحت کنند که اگر گناهی نداری، خودت را به آنها معرفی و با آنها همکاری کن. این در حالی است که من اقدام جنایی مرتکب نشده بودم و از سوی دیگر نمیدانستم طرف دیگر ماجرا چه کسی است. نوه مالکوم ایکس از تماس افبیآی با مادرش به شدت انتقاد کرده و این مساله را عامل همکاری اجباری خود با این نهاد امنیتی آمریکا اعلام میکند و ادامه میدهد: دو مامور مبارزه با تروریسم نیویورک با یکی از آنها خودش را «تام برازیکی» معرفی کرد، نگرانی افبیآی را در مورد سفرهای خارجی من بروز دادند. این در حالی است که من بیش از یک سال در دمشق درس خوانده و زندگی کردهام و اکنون به علت اختلافات موجود میان دولت آمریکا دولت بشار اسد تحت پیگرد افبیآی قرار گرفتهام. از سوی دیگر در هیأت همراه «سینتیا مک کینی» به همراه دکتر «رندی شرت» به لیبی سفر کرده و یک هفته پیش از مداخله ناتو در سرکوب انقلابیون لیبی با معمر قذافی دیدار داشتهام. من همچنین برای شرکت در جشنواره بینالمللی فیلم فجر و سخنرانی در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی قصد سفر به تهران را داشتم و موضوع سخنرانیام در این کنفرانس رابطه خشونت مدرن و تروریسم و جلوگیری از درگیری مذاهب و مردم بوده است. نوه مالکوم ایکس که پس از اقدام برای تهیه ویزا، 2 روز پیش از سفر به تهران توسط افبیآی دستگیر به اتهام سرقت و جعل هویت دستگیر و بازداشت شده و پس از یک هفته با برگزاری جلسه دادگاه اتهام ساختگی سرقت که تنها برای ممانعت از خروج وی مطرح شده بود از او برداشته می شود، وی به جرم دادن اطلاعات غلط درباره هویتش به هنگام دستگیری به 90 روز زندان محکوم میشود که این مدت نیز به 2 هفته تقلیل مییابد.این در حالی است که در مدت زمان دستگیری شباز تنها شبکه خبری پرس تیوی جویای او می شود. مالکوم از آوریل 2012 و حتی پیشتر از آن در مصاحبه با خبرنگاران این شبکه درباره مسائل بین المللی شرکت کرده و حتی قصد سفر او به ایران و شرکت در کنفرانس در نتیجه همین ارتباط بوده است. از سوی دیگر وی از 15 تا 18 ژانویه در برنامه های مختلف پرستیوی حضور داشته و پیش از عزیمت به مقصد ایران یکی از شبکه های تلویزیونی آمریکا مستندی جعلی از زندگی مادر بزرگ و پدربزرگ وی به نام «بتی و کورتا» نمایش میدهد که به عقیده شباز متعصبانه و غیرواقعی است و در نهایت به احساس تنفر از خانواده مالکوم ایکس منجر می شد. مالکوم معتقد است پخش این مستند با هدف ترور شخصیت او پیش از حذف فیزیکیاش صورت گرفته است.نوه مالکوم ایکس در بیانیه خود به آزار و اذیت ماموران پلیس به بهانههای مختلف و ایجاد مزاحمت برای وی و خانوادهاش اشاره میکند و مینویسد: از اوایل سال جدید میلادی به بهانههای مختلف واهی مورد آزار و اذیت توسط پلیس و اعمال قانون و جریمه قرار گرفتم. از جمله عبور نابجا از عرض خیابان! پلیس همچنین بی جهت جلوی مرا در خیابان میگرفت و سوالاتی میپرسید. همچنین در خیابان و در انظار عموم همچون مجرمین با من برخورد میکرد و خواستار بازدید بدنیام شده بود. همچنین به علت استفاده از غذای رستورانی متعلق به شهردار میدلتون در نیویورک به تعصب ورزیدن به شهردار و حمایت از وی متهم شدم. این در حالی است که افسر پلیس هنگام دستگیری وی مقدار پولی که به همراه داشته است را از او دزدیده است. پلیس همچنین او را به سلول سردی انداخته و پس از برگزاری دادگاه او را به زندان شهر اورنج منتقل میکند. وی در پایان بیانیه خود آورده است: با وجود این شواهد در واقع من توسط ماموران فدرال دستگیر نشدهام، بلکه توسط پلیس شهر میدلتون که از زیرمجموعه های پلیس نیویورک است دستگیر شدم. من همچنین به مکان نامعلومی منتقل نشدم بلکه مرا به زندان شهر اورنج از توابع گوشن نیویورک منتقل کرده بودند. در زمان حبس در این زندان تا برگزاری جلسه دادگاه به من اجازه ندادند سلامتم را به خانوادهام اطلاع دهم. آنها در واقع مرا ربوده بودند. تا امروز کسی از حال و روز واقعی من خبر نداشت. حتی گزارشهای شبکه پرس تیوی نیز با هدف اختلاف افکنی پخش نمیشد، چراکه بنا بر این بود که من در تهران با آنها ملاقات کنم. از سوی دیگر با وجودی که برنامههای این شبکه مخاطبان بیشماری در سراسر دنیا دارد و من نیز یکی از مخاطبان و مهمانان این شبکه هستم، هیچ رابطه خاصی با مسئولین این شبکه نداشته و ندارم؛ آنها نیز مشورت خاصی از من برای برنامههایشان نمیگیرند. این در حالی است که پیشتر اعلام شده بود مالکوم لطیف شباز، نوه مالکوم ایکس بهنگام سفر به ایران برای شرکت در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی توسط پلیس فدرال دستگیر و به نقطه نامعلومی انتقال داده شده است. احتمال می رود مالکوم شباز برای سفر به ایران به کشور مکزیک رفته باشد زیرا برای ادامه دروس حوزوی در حوزه علمیه قم برنامه ریزی کرده بود.آنچه مسلم است به نظر می رسد مقامات آمریکایی نمی خواهند نوه یک مبارز مسلمان آمریکایی که هنوز در یاد و قلب سیاهپوستان است به عنوان یک جوان حوزه رفته و شیعه از ایران به آمریکا برگردد...
موضوع مطلب : "در اسلام معیار، رضایت خداست نه شخصیت ها، ما شخصیت ها را با حق می سنجیم و نه حق را با شخصیت ها، معیار حق و حقیقت است." (صحیفه امام، ج4، ص 249)
می خواستم این نوشته را به مناسبت ثبت نام کاندیداهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری طور دیگری شروع کنم، اما دیدم امام با این جمله حجت را بر همه تمام کرده ست. وقتی لیست نامزدها را دیدم از پررویی و جسارت بعضی از این حضرات حیرت زده شدم! بعضی ها آنقدر ریگ کفششان زیاد است که می توان با آن ملتی را دفن کرد...دلم می خواست به بعضی ها بگویم: شاید شما نه، ولی ما هنوزم با اسرائیل سر جنگ داریم...دلم می خواست به بعضی ها بگویم برای شما شاید ولی برای ما دوره اسلامگرایی هیچ گاه به پایان نمی رسد...دلم می خواست به بعضی ها بگویم سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست و این دو هیچ گاه از هم جدایی ندارند...دلم می خواست...دلم می خواست خیلی چیزا را به خیلیا بگویم اما باز دیدم امام اتم و اکمل فرمودند: "به شدت باید مراقب بود که خدایی نکرده آب به آسیاب دشمن نریزیم، آنان را با اقوال و جبهه گیری هایمان شادمان نگردانیم و اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است،دردمندانه سکوت کنید، که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی ست.این مسئله که نظام در اهداف خود جدی ست و با هیچ کس شوخی ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش های اسلامی با هر کس در هر موقعیتی قاطعانه برخورد می نماید، باید به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر برای تمامی دست اندرکاران و مردم تبلیغ گردد." (صحیفه امام،ج21،ص239 و 340) کاش کاندیداها قبل از هر اقدامی به جای تجدید بیعت (صرفا تشریفاتی)با امام و آرمانهای انقلاب یک نگاه کوتاه و هر چند گذرا به صحیفه می انداختند تا شاید خیلی چیزا را به یاد می آوردند... موضوع مطلب : |