مبهوت توام بانو، مبـــــهـــوتــــــــ، کودک بودی پهلوی مادرت شکست، کمی بعد فرق پدرشکافت، بعدتر جگر پاره پاره شده ی برادر تیرهایی که به سمت تابوت نشانه میرفت و بعدتر هاامان از آن بعدتر ها آ ه چه بر تـــــو گذشتـــ آن زمان! سرهای بــ ـ ــریده، جسم های تکه تکه شده، گریه های کودکان، مویه ی جانسوز مادران، سیلی و شلاق، خیمه های سوخته 14 قرن است که میشنویم امان از دل تو...
موضوع مطلب :