روزی که تو آمدی من نبودم و روزی هم که با دلی شاد و قلبی راضی به سوی پروردگارت رفتی کودکی دوساله بیشتر نبودم؛ که هیچ نمی شناختمت...و درد فراقت را نفهمیدم...اما امروز پس از گذشت سالها دلم می خواهد در فراقت بگریم...برایم عجیب نیست چون دیگر سالهاست که می شناسمت، حتی بیشتر از خودم...تا آنجا که خودم را در تو یافتم...تو آمدی تا معنای انتظار را به این امت بیاموزی، تو به ما آموختی که انتظار در مبارزه است و قانع نشدن به وضع موجود... تو به ما آموختی که می توان عرفان را با مبارزه جمع کرد و خودت بهترین شاهد این مدعا بودی...تو به ما آموختی که باید برای آن واقعه بزرگ که تمام اولیا و انبیا به آن بشارت داده اند آماده شویم که ما یاران اخرالزمانی آن یار هستیم...و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم: "اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و "شب بی قمر غیبت" انجامید؛ این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خود بسپارد و این خود نشانه ای ست بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند..."
پ.ن: سالها می گذرند حادثه ها می ایند.......انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
موضوع مطلب :