سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 32
  • کل بازدیدها: 224530




شاید منتظر




نویسنده وبلاگ «ساعت عاشقی» در آخرین مطلب وبلاگش نوشت: امروز چهارشنبه 6/10/1391 روزنامه کیهان در بخش خبر ویژه خود، خاطره معناداری از خانم زهرا اشراقی - نوه امام و همسر محمدرضا خاتمی - نقل می کند که بسیار خواندنی است.

رضا خاتمی اذعان کرد حامیان اصلاح طلبان در عرصه حرف و نظر خیلی رادیکال هستنداما در عرصه عمل بسیار محافظه کارند. وی که خود از عناصر رادیکال در دوره حاکمیت اصلاح طلبان بود در مصاحبه با روزنامه اعتماد، حامیان جریان متبوع خود را جای همه مردم جا زده و می گوید: به نظر من مردم دارند از ما اصلاح طلب ها ناامید می شوند چند روز پیش در بیمارستان خانمی به من گفت ما شما را به خاطر خیانتتان نمی بخشیم که کشور را به اینها [اصولگرایان] دادید.وی در عین حال می گوید: مردم [حامیان تندرو اصلاح طلبان] از اصلاح طلبان رادیکال ترند اما در عرصه نظر اگر پای حرفشان بنشینید خیلی رادیکال هستند، اما در عرصه عمل بسیار محافظه کار هستند، هم به دلیل تجربه تاریخی انقلاب[!] و هم به دلیل اینکه توده هایی از هم جدا هستند و به قولی جامعه اتمی پیدا کرده ایم. رضا خاتمی در این مصاحبه با یکی گرفتن عناصر معارض انقلاب با مردم، انگ تناقض و محافظه کاری به مردم می زند حال آن که عناصر پرهیاهو اما کم مایه، همان وابستگان به گروهک ها هستند که به مشارکتی ها و سایر افراطیون نزدیک شده و آنها را تحمیق و تحریک به تندروی کردند و البته به هنگام ضرورت پشت آنان را خالی کردند. سند این ادعا اظهارات همسر رضا خاتمی در همین مصاحبه مشترک با روزنامه  اعتماد است. زهرا اشراقی درباره دوره اصلاحات می گوید: من خوب به یاد دارم فردای دوم خرداد وقتی آقای خاتمی برنده انتخابات شد ما به یک کافی شاپ رفتیم که فضا پر از شور و هیجان و خوشحالی بود و صاحب کافی شاپ با پوسترهای آقای خاتمی دیوارهای مغازه اش را پوشانده بود اما با دیدن من جمله ای گفت که خیلی به فکر فرو رفتم، گفت چادرت را بردار آقای خاتمی برنده شد، دیگر همه آزادیم!




موضوع مطلب :


سه شنبه 91 دی 12 :: 4:1 عصر ::  نویسنده : منتظر