دلگیرم ... نه از توهین های مکـرر رییس جمهورم ... نه از حقـارت های بی حد برای ِ گرفتن سبـد ِ کالا ....نه از تعلیق ها و مسلم نبودن حق هسته ای و مسلّم بودن ِ وادادگی عده ای ....نه ازقهقـه های مستـانه شان با دشمنان ... نه از پایمـال شدن خـون شهدای هستـه ای گذشتـه و آینـده ...نه از ترس و لرزشـان در برابــر قدرت ِ نظـامی ِ دشمن ... نه از سوء استفاده ی بعضیشان از نام ِ رهبری... نه از دروغ هایشان ... نه از فریب هایشان...نه از فمینست هاشان... نه از غـرب زده هـاشان... نه از لیبـرال هاشـان... نه از رادیـکال هاشـان ...نه از . . .
که دلگیـــــرم ؛ از مردم شهـرم ...
از دگرگـونی احوالشـان... از پاک شدن حـافظه ی سیـاسی شان...از جـانی که دادند و به نـان فروختنـد... از دو دوتا چارتـا نکردنشـان... از روی موج رأی دادنشان... از دگرگونی 180 درجه ایرأیشان تحت تاثیر سخنهای شیرین و فریبنده ؛ که بعضی بلد بودند و دیگران بلد نبودند!.... از "موچکریم" های بی اساسشان... از نرسیدن به آرزوهایـشان... افسوس . . . افسوس . . .افسوس . . . آری ! اصلا من بــی سَــوادم ... ! هرچه میخواهـد دل ِ تنگـت بگو !...
پ.ن ::
یک نفر هست ک همه ے ایـن دق ِ دلے هایـم را سرش خالی میکنم ؛
و او در کمال ِ آرامش میگوید : « مـردم خواستنــد ... ! »