صدای خروشان اروند دلم را می لرزاند...می ترسم...باد پر از غبارش چادرم را به بازی گرفته است...چشمانم را تنگ
می کنم....نزدیکش می شوم...آرام میشوم...انگار صدایش آشناست...اینجا زمین و آسمان مهمانی گرفته اند...
چشمانم را می بندم...صدای لالایی می آید...دلم می گیرد... بی بی مهریه اشآب بود....بچه های "یا زهرا" بودند
که به آب زدند....صدای یا زهرای بچه ها در آب خفه شد....اروند می گرید...آسمان می گربد...من می گریم....صدای
لالایی غریبی می آید....صدای یازهرای بچه ها در آب خفه می شود....
لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار
لای لای اروند کناریندا قیزیل باتانلار...
موضوع مطلب :