درباره وبلاگ "...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما..... منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
شاید منتظر
نمی دونم وقتی تو مشکلات و گرفتاریها ی زندگی میگی خدایا به امید تو یا خدایا خودم و به تو سپردم چقدر به خدا اعتماد داری؟ و چقدر اونو تو کارها ت دخیل می دونی؟ آیا به یقین ایمان داری یا فقط لقلقه ی زبانت هست؟ شاید داستان کوهنوردی رو که برای کوهپیمایی رفته بود شنیده باشی... در حال صخره نوردی بود برای فتح قله که ناگهان سقوط کرد، از طناب کوهنوردی آویزون بود و هیچ دستاویزی نداشت... از خدا کمک خواست و متوسل شد، ندایی رسید که طناب رو ببر و رها شو، ناراحت و غمین شد از این پاسخ. فردا صبح که گروه نجات رسید در حالی پیدایش کردن که یک متر از زمین فاصله داشت و یخ زده بود....خیلیامون اینجوری هستیم. دست خودمون هم نیست، ضعیفه ضعیفه و اگر در حد هیچ نباشه لااقل زبانیه... فقط به زبان شهادتین گفتیم و در عمل ...آیا ما هم این اندازه به پروردگارمون اعتماد داریم؟ راستش چجوری بگم خدای من، خود من نه اینکه بهت اعتماد نداشته باشم نه... اما می ترسم خودمو به خودت بسپرم و رها بشم از خاک...به خودت قسم میدونم از مادر مهربانتر و از رگ گردن نزدیکتری، ولی یه جورایی ته دلم خالی میشه وقتی میخوام رها بشم و بیام تو آغوش رحمتت...شک دارم....اعتقادم اونقدرا بالا نیست... منم مثل جماعتی هستم که وقتی برای نماز بارون بیرون رفتن، حتی به اندازه اون بچه ای که چتر آورده بود تا خیس نشه نبودیم... محکم و بایقین قلبی قدم بر نمیداریم...چی میشه یه معرفت هم به ما بدی؟ چی میشه یه کارمون کنی که به جز در خونه ی خودت در هیچ خونه ای رو نزنیم؟آخه چیکار کنیم وقتی بلا میاد سراغمون یادت میوفتیم؟ باز دمت گرم، مگه تو بیاد ما باشی. وقتی دلت برامون تنگ میشه یه غم میندازی تو دامنون تا بهت یه سر بزنیم و بازهم دور و بر حرم سر و کله مون پیدا بشه.و چقدر مهربونی تو که وقتی با کمال پررویی میایم و حاجت در خونت میاریم با روی باز ازمون استقبال می کنی و خوشامد میگی، انگار نه انگار این بنده ی بدت با وقاحت تمام اومده خواسته اش رو بگیره و بره. بره که بره..
موضوع مطلب :
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، نوه مالکوم ایکس که به رغم مخالفت افبیآی تلاش داشت به ایران سفر کند، در مکزیک ترور شد! این خبری بود که به سرعت در رسانه های اجتماعی همچون فیس بوک پیچید. همه مطالب منتشر شده در فیس بوک از خبری با عنوان «مالکوم شباز، نوه مالکوم ایکس ترور شد» خبر میداد. آمستردام نیوز که اولین منبع انتشار این خبر بوده آورده است: نوه مالکوم ایکس که در مکزیک به سر می برد کشته شده و سفارت آمریکا در مکزیک نیز این خبر را تایید کرده است. اگرچه هنوز اطلاعات دقیقی از نحوه ترور در دست نیست، اما جسد وی صبح پنج شنبه در حالی پیدا شد که جراحات ناشی از پرتاب شدن از ساختمان و شلیک گلوله در جسدش آشکار بود. ظاهرا پیش از این وی را در «تیجوانا» ربوده بودند.تلاش ها برای پی بردن به حقیقت ماجرا آغاز شد؛ ظاهرا مالکوم شباز تا چهارشنبه شب با دوستانش از طریق پیامک در ارتباط بوده اما جسد وی صبح پنج شنبه پیدا می شود. مالکوم شباز، نوه مالکوم ایکس در حالی کشته شده است که چند ماه پیش زمانی که برای حضور در جشنواره فیلم فجر قصد خروج از آمریکا به مقصد ایران را داشت توسط ماموران افبیآی دستگیر شد.
مالکوم شباز نوه مالکوم اکس پرنفوذترین آفریقایی/امریکایی قرن بیستم، هنگام سفر به ایران برای شرکت در جشنواره بینالمللی فیلم فجر و سخنرانی در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی توسط نیروهای افبیآی دستگیر شده بود با صدور بیانیهای به دستگیری ناعادلانه خود اعتراض کرده و دست به افشاگری زده بود. مالکوم لطیف شباز با بیان اینکه در آغاز سال 2012 میلادی از تحت تعقیب بودن خود توسط نیروهای مبارزه علیه تروریسم افبیآی در نیویورک مطلع شده بود می نویسد: ماموران افبیآی در کالیفرنیا، شیکاگو، میامی و بالاخص نیویورک، با مراجعه به دوستان نزدیک و حامیانی که به منزلشان رفت و آمد داشتم خواستار تماس من با افبیآی شده و از ساکنان منطقه میخواستند مواظب رفت و آمدهایم باشند. وی با اشاره به اینکه تحت پیگرد افبیآی بودن در عین بیگناهی سبب میشود دیگران از تو فاصله بگیرند میافزاید: این مساله سبب تحریک و آزار و اذیت می شود. افبیآی به قصد خنثی کردن تواناییهای شبکهسازی من این اقدامات را انجام داده است. این پیگیریهای بی مورد افبیآی سبب شد به مرور زمان دوستان، مرا نصیحت کنند که اگر گناهی نداری، خودت را به آنها معرفی و با آنها همکاری کن. این در حالی است که من اقدام جنایی مرتکب نشده بودم و از سوی دیگر نمیدانستم طرف دیگر ماجرا چه کسی است. نوه مالکوم ایکس از تماس افبیآی با مادرش به شدت انتقاد کرده و این مساله را عامل همکاری اجباری خود با این نهاد امنیتی آمریکا اعلام میکند و ادامه میدهد: دو مامور مبارزه با تروریسم نیویورک با یکی از آنها خودش را «تام برازیکی» معرفی کرد، نگرانی افبیآی را در مورد سفرهای خارجی من بروز دادند. این در حالی است که من بیش از یک سال در دمشق درس خوانده و زندگی کردهام و اکنون به علت اختلافات موجود میان دولت آمریکا دولت بشار اسد تحت پیگرد افبیآی قرار گرفتهام. از سوی دیگر در هیأت همراه «سینتیا مک کینی» به همراه دکتر «رندی شرت» به لیبی سفر کرده و یک هفته پیش از مداخله ناتو در سرکوب انقلابیون لیبی با معمر قذافی دیدار داشتهام. من همچنین برای شرکت در جشنواره بینالمللی فیلم فجر و سخنرانی در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی قصد سفر به تهران را داشتم و موضوع سخنرانیام در این کنفرانس رابطه خشونت مدرن و تروریسم و جلوگیری از درگیری مذاهب و مردم بوده است. نوه مالکوم ایکس که پس از اقدام برای تهیه ویزا، 2 روز پیش از سفر به تهران توسط افبیآی دستگیر به اتهام سرقت و جعل هویت دستگیر و بازداشت شده و پس از یک هفته با برگزاری جلسه دادگاه اتهام ساختگی سرقت که تنها برای ممانعت از خروج وی مطرح شده بود از او برداشته می شود، وی به جرم دادن اطلاعات غلط درباره هویتش به هنگام دستگیری به 90 روز زندان محکوم میشود که این مدت نیز به 2 هفته تقلیل مییابد.این در حالی است که در مدت زمان دستگیری شباز تنها شبکه خبری پرس تیوی جویای او می شود. مالکوم از آوریل 2012 و حتی پیشتر از آن در مصاحبه با خبرنگاران این شبکه درباره مسائل بین المللی شرکت کرده و حتی قصد سفر او به ایران و شرکت در کنفرانس در نتیجه همین ارتباط بوده است. از سوی دیگر وی از 15 تا 18 ژانویه در برنامه های مختلف پرستیوی حضور داشته و پیش از عزیمت به مقصد ایران یکی از شبکه های تلویزیونی آمریکا مستندی جعلی از زندگی مادر بزرگ و پدربزرگ وی به نام «بتی و کورتا» نمایش میدهد که به عقیده شباز متعصبانه و غیرواقعی است و در نهایت به احساس تنفر از خانواده مالکوم ایکس منجر می شد. مالکوم معتقد است پخش این مستند با هدف ترور شخصیت او پیش از حذف فیزیکیاش صورت گرفته است.نوه مالکوم ایکس در بیانیه خود به آزار و اذیت ماموران پلیس به بهانههای مختلف و ایجاد مزاحمت برای وی و خانوادهاش اشاره میکند و مینویسد: از اوایل سال جدید میلادی به بهانههای مختلف واهی مورد آزار و اذیت توسط پلیس و اعمال قانون و جریمه قرار گرفتم. از جمله عبور نابجا از عرض خیابان! پلیس همچنین بی جهت جلوی مرا در خیابان میگرفت و سوالاتی میپرسید. همچنین در خیابان و در انظار عموم همچون مجرمین با من برخورد میکرد و خواستار بازدید بدنیام شده بود. همچنین به علت استفاده از غذای رستورانی متعلق به شهردار میدلتون در نیویورک به تعصب ورزیدن به شهردار و حمایت از وی متهم شدم. این در حالی است که افسر پلیس هنگام دستگیری وی مقدار پولی که به همراه داشته است را از او دزدیده است. پلیس همچنین او را به سلول سردی انداخته و پس از برگزاری دادگاه او را به زندان شهر اورنج منتقل میکند. وی در پایان بیانیه خود آورده است: با وجود این شواهد در واقع من توسط ماموران فدرال دستگیر نشدهام، بلکه توسط پلیس شهر میدلتون که از زیرمجموعه های پلیس نیویورک است دستگیر شدم. من همچنین به مکان نامعلومی منتقل نشدم بلکه مرا به زندان شهر اورنج از توابع گوشن نیویورک منتقل کرده بودند. در زمان حبس در این زندان تا برگزاری جلسه دادگاه به من اجازه ندادند سلامتم را به خانوادهام اطلاع دهم. آنها در واقع مرا ربوده بودند. تا امروز کسی از حال و روز واقعی من خبر نداشت. حتی گزارشهای شبکه پرس تیوی نیز با هدف اختلاف افکنی پخش نمیشد، چراکه بنا بر این بود که من در تهران با آنها ملاقات کنم. از سوی دیگر با وجودی که برنامههای این شبکه مخاطبان بیشماری در سراسر دنیا دارد و من نیز یکی از مخاطبان و مهمانان این شبکه هستم، هیچ رابطه خاصی با مسئولین این شبکه نداشته و ندارم؛ آنها نیز مشورت خاصی از من برای برنامههایشان نمیگیرند. این در حالی است که پیشتر اعلام شده بود مالکوم لطیف شباز، نوه مالکوم ایکس بهنگام سفر به ایران برای شرکت در کنفرانس هالیوودیسم صهیونیستی توسط پلیس فدرال دستگیر و به نقطه نامعلومی انتقال داده شده است. احتمال می رود مالکوم شباز برای سفر به ایران به کشور مکزیک رفته باشد زیرا برای ادامه دروس حوزوی در حوزه علمیه قم برنامه ریزی کرده بود.آنچه مسلم است به نظر می رسد مقامات آمریکایی نمی خواهند نوه یک مبارز مسلمان آمریکایی که هنوز در یاد و قلب سیاهپوستان است به عنوان یک جوان حوزه رفته و شیعه از ایران به آمریکا برگردد...
موضوع مطلب : "در اسلام معیار، رضایت خداست نه شخصیت ها، ما شخصیت ها را با حق می سنجیم و نه حق را با شخصیت ها، معیار حق و حقیقت است." (صحیفه امام، ج4، ص 249)
می خواستم این نوشته را به مناسبت ثبت نام کاندیداهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری طور دیگری شروع کنم، اما دیدم امام با این جمله حجت را بر همه تمام کرده ست. وقتی لیست نامزدها را دیدم از پررویی و جسارت بعضی از این حضرات حیرت زده شدم! بعضی ها آنقدر ریگ کفششان زیاد است که می توان با آن ملتی را دفن کرد...دلم می خواست به بعضی ها بگویم: شاید شما نه، ولی ما هنوزم با اسرائیل سر جنگ داریم...دلم می خواست به بعضی ها بگویم برای شما شاید ولی برای ما دوره اسلامگرایی هیچ گاه به پایان نمی رسد...دلم می خواست به بعضی ها بگویم سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست و این دو هیچ گاه از هم جدایی ندارند...دلم می خواست...دلم می خواست خیلی چیزا را به خیلیا بگویم اما باز دیدم امام اتم و اکمل فرمودند: "به شدت باید مراقب بود که خدایی نکرده آب به آسیاب دشمن نریزیم، آنان را با اقوال و جبهه گیری هایمان شادمان نگردانیم و اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است،دردمندانه سکوت کنید، که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی ست.این مسئله که نظام در اهداف خود جدی ست و با هیچ کس شوخی ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش های اسلامی با هر کس در هر موقعیتی قاطعانه برخورد می نماید، باید به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر برای تمامی دست اندرکاران و مردم تبلیغ گردد." (صحیفه امام،ج21،ص239 و 340) کاش کاندیداها قبل از هر اقدامی به جای تجدید بیعت (صرفا تشریفاتی)با امام و آرمانهای انقلاب یک نگاه کوتاه و هر چند گذرا به صحیفه می انداختند تا شاید خیلی چیزا را به یاد می آوردند... موضوع مطلب :
مدتیست که می خواهم از یک تجربه بنویسم، از یک تجربه تکرار نشدنی، از یک روستا، از بچه ها، از یک لبخند، از یک نگاه...آری...از یک نگاه...و برای من همه چیز از همان یک نگاه آغاز شد...یک نگاه و رسیدن به یک کلام...کلامی که پیش از آن بارها شنیده بودم اش ولی هیچگاه... از امام علی (ع) پرسیدند: تفاوت زنده بودن و زندگی کردن در چیست؟ امام فرمودند: زنده بودن بستریست بر خواب و خورو خشم و شهوت، زندگی نگریستن در چشمان کودک یتیمی ست که از پس پرده شوق تو را می نگرد...
وقتی دوم فروردین امسال با بچه های تیم جهادی به سمت خراسان شمالی حرکت کردیم هیچ گاه فکر نمی کردم بزرگترین تجربه زندگیم در این سفر رقم بخورد...و شاید بزرگترین دستاورد زندگیم تا به حال..و آن نگاه کودکی بود که از پس پرده شوق به من می نگریست...نگاهی که از آن روز تا به حال یک لحظه رهایم نکرده است...نگاهی که مرا یاد کلام مولایم انداخت...و چه عجیب بود این کلام ...و چه عجیب بود آن نگاهی که به من فهماند بیچاره!! تا به حال فقط زنده بوده ای بی آنکه لحظه ای زندگی کرده باشی...و چه واقعیت درد ناکیست خو گرفتن به زنده بودن... پ.ن:: این روزها دیگر زندگی نمی کنم!! فقط زنده ام...فقط ادامه می دهم...
موضوع مطلب : شیعه امیرالمومنین(ع) بودن یعنی اینکه بعد از1400 هم از دست شر دشمنان امامت در امان نباشی و قبرت را نبش کنند و پیکرت را بدزدندآری... تروریست های وهابی در سوریه قبر صحابی جلیل القدر "حجر بن عدی" را شکافتهو باقیمانده پیکر وی را ربوده و به محل نامعلومیمنتقل کردند.. امروز متوجه میشم چرا جای مزار مطهرمادر ما فاطمه (س ) هنوز مشخص نیست؟ آیا اینها واقعا انسان هستند؟با این اتفاقات بیشتر به حقانیت بشار اسد پی میبرم... موضوع مطلب : |