سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 23
  • بازدید دیروز: 5
  • کل بازدیدها: 220281




شاید منتظر




اسمش را می دانم، اسمش را از روی برگه حضور غیاب یاد گرفتم، آن هم با چه دردسری، شرحش را نمی دهم، چون می دادنم این دفتر با من به گور نخواهد آمد، و اسمش را نمی نویسم، زیرا او بی من خواهد ماند، و با کس دیگری سفر خواهد کرد به درون ماجرایی که زندگی است. فقط وقتی اینجایم از یاد تو غافلم، خانم ث.ش. اینجا از یاد تو قدرتمندتر است، زیرا اینجا دنیا نیست که مرا به تو وصل کند. اینجا آستانه آخرت است.اگر یک قدم از اینجا بیایم عقب،یاد تو مرا فرا می گیرد همچنان که حضورت در کلاس، حضورت در کلاس صدای استاد را محو می کرد و در راهروها و حیاط دانشکده مرا محو می کرد....بخشی از دفترچه خاطرات شهید سعید مرادی.....




موضوع مطلب :


جمعه 91 آذر 24 :: 8:0 عصر ::  نویسنده : منتظر