سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ


"...انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ" منتظر باشید که ما هم منتظریم انعام/158 دلم می خواست من هم در شمار منتظرانتان بودم...در شمار آنهایی که نفس شان به نفس شما بند است...همانهایی که دمی از یاد شما غافل نیستند...همانهایی که زندگیشان خلاصه در لبخند شماست...همانهایی که خطابشان کردی "فرزندم".... و در یک کلام چقدر دلم می خواست "شیعه" باشم ....! شیعه شما.....
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 13
  • بازدید دیروز: 30
  • کل بازدیدها: 220874




شاید منتظر




ندبه هایم وقتی به " أینَ ... هـا" می رسند... بوی حـــضـــور تـــو میگیرند و غیبـتــــ خــودم...

اصلا من حکمت این" أینَ ها " را نمیدانم ! تو که هستی ! یعنی من باید دنبال خودم بگردم...؟؟!


مـــن به واژه ها ایمـــان دارم... به اینکه آدمــــی را تا ویرانی می کشنـد...


به اینکه هر روز گفته ام: امروز  هم ... نیامـــــ .... د ....


این سه نقطه ها حکایت بے قرارے من است... مدتهاست سر این سه نقطه ها گیر می کنم...


نقطه هاے دلتنگے ام بیشـــمار شده اند...


انگار... چرا شما هستید و من گم شده ام...؟

 

 

منتظر نوشت::

مطلب جـدیدی نیـست!
این‌جا "تــــــو" هی تکــرار می‌شوی؛
این‌جا من هی "تـــــــو" را
تکرار مــی‌کنم ...

 

عکس نوشت::

همدان، روستای آبرومند، بهمن 1374 ,
عکاس: آقای حسین بهرامی
مادری در انتظار بازگشت فرزندش از جبهه . . .




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آذر 12 :: 11:0 صبح ::  نویسنده : منتظر